|
word
|
|
ترجمه
|
1.
|
Vicariance
رخدادهای
جغرافیایی که موجب گسستگی همان گونه یا گونه های مرتبط می شود
|
1.
vi·car·i·ance noun \-ē-ən(t)s\
Definition of VICARIANCE
:
fragmentation of the environment (as by splitting of a tectonic plate) in
contrast to dispersal as a factor in promoting biological evolution by
division of large populations into isolated subpopulations —called also vicariance
biogeography
First Known Use of VICARIANCE 1957
2.
Vicariance (from Latin vicarius, derived from vicis; change,
alternation, stead) is a process by which the geographical range of an
individual taxon,
or a whole biota, is split into discontinuous parts by the
formation of a physical or biotic barrier to gene flow or dispersal
*از vicarius لاتین، به دست
آمده از vicis، تغییر، تناوب، جای) یک فرایند است که توسط آن محدوده جغرافیایی آنها از تاکسون
های فردی، یا موجودات
زنده تمام شده است، به بخش های ناپیوسته با
تشکیل یک مانع فیزیکی و یا
جاندار به جریان ژن تقسیم است و یا پراکندگی
3. vi·car·i·ance n.
Biology. The separation or division of a group of organisms by a
geographic barrier, such as a mountain or a body of water,
resulting in
|
** * گونهزایی آلوپاتریک یا جغرافیایی
گونهزایی آلوپاتیک یعنی تکامل موانع
تولید مثلی ژنتیکی بین دو جهت که از لحاظ جغرافیایی توسط یکی مانع خارجی فیزیکی
مانند توپرگرافی، آب (یا زمین) یا زیستگاههای نامساعد از یکدیگر جدا شده باشند.
در گونههایی که انتشار کمی داشته و یا شدیداً به زیستگاه خود محدود شدهاند
ممکن است موانع خارجی جمعیتها را در مقیاس میکروجغرافیایی تقسیم کنند. مانند
زیستگاههای مجزایی که در یکی دریاچه وجود دارد. آلوپاتری با کاهش شدید جابجایی
افراد یا گامتهای آنها مشخص میشود نه با فاصلة جغرافایی و موانع خارجی بتاولات
ژنتیکی را کاهش داده و به صفر نمیرساند. دو نوع گونهزایی آلوپاتریک وجود دارد
که از لحاظ ساختار جمعیت و دینامیک ژنتیکی با یکدیگر اختلاف دارند: 1) vicariont
speciation یا vicariance زمانی اتفاق میافتد که در جمعیت که
دارای انتشار وسیعی هستند با ایجاد یک مانع خارجی انقراض جمعیتهای وارد شده با
مهاجرت به یک ناحیه مجزا تقسیم شوند به عنوان مثال ظهور تنگة پاناما در پلیوسن
بسیاری موجودات آبزی را به دو قسمت پاسیفیکی و کارائیب تقسیم نمود که بعضی از
آنها تبدیل به گونههای مجزایی شدند. بنظر میرسد که این نوع گونهزایی با
انتخاب طبیعی ورانش ژن در دو جمعیت همراه باشد و احتملاً در یکی از جمعیتها
بیشتر از دیگری است. نوع دیگری از گونهزدایی آلوپاتریک زمانی اتفاق میافتد که
یک کلنی از یک جمعیت مادری که دارای انتشار وسیعی میباشد. اشتقاق پیدا کند. Mayr این نوع گونهزایی را Peripatric
speciation نامیده است.
بسیاری از متخصصان ژنتیک جمعیت معتقدند که تغییرات ژنتیکی ایجاد شده در گونهزایی
vicariant,
peripatric شبیه هم میباشند.
اما Templeton
, Carson , Mayr
اظهار داشتند که به هنگام تشکیل کلنی و تا زمانی که اندازة جمعیت آن پایین است
در اثر رانش ژن تغییراتی در فرکانس آللی کلنی در بعضی لوکوسها ایجاد میشود. این
تغییرات منجر میشوند تا انتخاب طبیعی روی لوکوسهای دیگر یا ترکیبات ژنتیکی که
جدیداً با محیط سازگار شدهاند عمل کند. در این حالت جمعیت یکی اوج تغییر یا Peak
shift را متحمل میشود
که Templeton در سال 1980 آن را تحت عنوان Transilience نامیده است. این مدل که تحت
عنوان گونهزایی اثر مؤسس (founder effect) نیز نامیده میشود بسیار قابل بحث است
http://faculties.sbu.ac.ir/~rajabi/speciation-fa.html
http://en.wikipedia.org/wiki/Vicariance
http://www.merriam-webster.com/dictionary/vicariance
|
2.
|
Synapomorphy
ویژگی های
همسان که از اجداد مشترک گروه استنباط
شده والبته این خصوصیات دراجداد دور نبوده است
|
1.
syn·ap·o·mor·phy
noun \(ˌ)si-ˈna-pə-ˌmȯr-fē\
plural syn·ap·o·mor·phies
Definition of SYNAPOMORPHY
: a
character or trait that is shared by two or more taxonomic groups and is
derived through evolution from a common ancestral form
Origin of SYNAPOMORPHY
International Scientific Vocabulary syn- + apomorphy
derived evolutionary trait or feature (from apo- + -morphy)
First Known Use: 1965
2.
Synapomorphy A shared derived character state that is indicative
of a phylogenetic relationship among two or more OTUs
3.
In cladistics, a synapomorphy or synapomorphic
character state is a trait
that is shared ("symmorphy") by two or more taxa and inferred
to have been present in their most recent common ancestor, whose
own ancestor in turn is inferred to not possess the trait.[2]
A synapomorphy is thus an apomorphy visible in multiple taxa, where the trait in
question is assumed to have originated in their last common ancestor. The
word "synapomorphy," coined by German entomologist Willi
Hennig, is derived from the Greek
words σύν, syn = with, in company with, together with; ἀπό, apo
= away from; and μορφή, morphe = shape.
***
A cladogram
showing the terminology used to describe different patterns of ancestral and
derived character states.[1]
|
***
همجدا ریختی
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%AC%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%D8%AA%DB%8C
***
روشهای تعیین درخت تکاملی:تکامل نژادی
کلادیستیک و شمارشی
اگر گونه های مدرن از نسل اجدادی
هستند که به صورت درختی منشعب شده اند در این صورت این امکان وجود خواهد داشت یک
درخت تاریخی واقعی که مسیرهای این توارث را ردیابی کند ،استنتاج کنیم. درخت
تکامل نژادی از وقتی که داورین از 140 سال پیشنهاد کرد که تمامی حیات به وسیله جد مشترکی به هم پیوند
خورده اند،توسط زیست شناسان استنتاج شده است. متدولوژیهای الگوریتمی سختی برای
استنتاج درخت تکاملی در 50 سال گذشته بوجود آمده است.
در سال 1950، ویلی
هنیگ
متخصص رده بندی جانداران روشی برای تعیین درخت تکامل نژادی بر اساس
ساختار(مورفولوژی) آنها و گروه بندی ارگانیسمها بر اساس خصوصیات مشترک آنها،که سیناپومورفی نامیده می شود پیشنهاد کرد. این روش
امروزه کلادیستیک نامیده
می شود به روابط شجره ای وابسته نیست ،زیرا اساسا،برای طبقه بندی هر چیزی از
قبیل کتابها،ماشینها، یا صندلی ها که به وضوح به روابط شجره ای وابسته نیست می
تواند مورد استفاده قرار گیرد. با اینحال هنیگ عقیقده داشت گه این روش مناسبترین
روش طبقه بندی برای تخمین روابط تکاملی بر اساس نشات گیری از جد مشترک می باشد.در واقع روش کلادیستیک هنیگ چیزی بیشتر از رسمی
سازی روشی که سامانه شناسان زیستی از زمان انتشار کتاب سیستما ناتورا نوشته لوییس به صورت شهودی برای
طبقه بندی موجودات زنده به کار می بردند نیست زیست شناسان امروزه درخت های
تکاملی را بر اساس روش هنیگ درست می کنند،به دلیل اینکه این نوع درختهای تکاملی
می توانند به صورت مستقل تولید شده و تست شوند…
**
:Synapomorphy یک صفت اشتقاق یافته است که در همه
اعضای گروه دیده میشود مثلا از دست دادن دم یک synapomorphy در میمونها و انسانها میباشد.
. همه اعضای این دو گروه دم را از دست داده اند. این مهم است که تذکر داده شود که یک صفت ممکن برای یک گروه به عنوان یک صفت
اشتقاق یافته باشد در حالیکه آن صفت برای یک گروه کوچکتر دیگر.به عنوان مثال
وجود خز برای تمام tetrapoda یک صفت اشتقاق یافته است وبه
عنوان وجه تمایز آنها از جدشان یعنی خزندگان میباشد. اگر چه آن یک صفت اولیه برای همه پستانداران میباشدو برای تعیین رابطه
تکاملی در پستانداران مفید نمیباشد.
مثال دیگر وجود یک تخم آمنیوتی به
عنوان یک صفت اشتقاق یافته برای آمنیون داران می باشد.
http://faculties.sbu.ac.ir/~rajabi/speciation-fa.html
http://biosystemacian88.blogfa.com/
http://en.wikipedia.org/wiki/Synapomorphy
http://takamolgara.blogfa.com/cat-5.aspx
http://1.darwinday.ir/%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DA%A9%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D8%B1%DA%AF%D8%B4%D8%AA/
http://takamolgara.blogfa.com/cat-5.aspx
|
1. 3
|
Teratology
مطالعه ناهنجاریهای ساختاری جنین بخصوص هیولایی وبدریختی
|
1. ter·a·tol·o·gynoun \ˌter-ə-ˈtä-lə-jē\
CloseStyle: MLA APA Chicago
Definition of TERATOLOGY: the study of malformations or serious
deviations from the normal type in developing organisms
— ter·a·tol·o·gist \-jist\ noun
First Known Use of TERATOLOGY:circa 1842
2. Teratology is the study of abnormalities of physiological
development. It is often thought of as the study of human congenital abnormalities,
but it is much broader than that, taking in other non-birth developmental
stages, including puberty; and other non-human
life forms, including plants. The related term developmental toxicity
includes all manifestations of abnormal development by toxic
substances. These may include growth retardation, delayed mental development
or other congenital disorders without
any structural malformations.[1]
تراتوژن: به انگلیسی :
Teratogenese) از ریشه یونانی
teras به معنی هیولا) یا آسیبزا به هرگونه
عامل محیطی که در دوره پیش از تولد جنین٬ بهآن آسیب برساند اشاره دارد. مطالعه روی این پدیده تراتولوژی
نام دارد و شناخت ناهنجاریهای مادرزادی ناشیاز هرنوع ماده تراتوژن تعریف میشود.
تراتوژن ممکن است یک مادهٔ شیمیایی، دارویی
عفونی، بیماری در مادر باردار یا یک عامل فیزیکی و یا تغییر در متابولیسم بدن مادر باشد که در
رویان یا جنین باعث ایجاد
معلولیتهای ساختاری*[۱] یا عملکردی*[۲] شود. از میان این
اختلالها که شامل برخی از نقصهای شدید و مرگبار نیز برای نوزاد میشوند میتوان
به فوکوملیا، لبشکری(شکاف لب) و شکاف کام
و همچنین نقص و نارسایی قلبی (مانند تغییر در دیواره) اشاره نمود. از آنجا که
دانش پزشکی در ابتدا به تأثیر
زیانبار برخی عوامل در آسیبهای شدید پیشاز بدنیاآمدن نوزادان پی بردهبود میتوان
گفت که این دانش پیشینهای دراز دارد بااینحال آسیبهایی که تراتوژنها وارد میکنند
همیشه ساده و قابل درک نبوده و به چندین عامل بستگی دارد.
A two-headed
calf
|
****
تراتولوژی
اشاره به مطالعه بر روی ناهنجاری های مادرزادی که به علت محیطی یا دارو
رخ می دهد ، دارد. این عبارت از کلمه یونانی TERATOSبه معنی هیولا گرفته شده است..
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D9%88%DA%98%D9%86
http://www.merriam-webster.com/dictionary
|
4
|
Signifer
مشخصه ای که متفاوت شدن یک موجود زنده
را از موجود زنده دیگر بیان می کند- مشخصه معنی دار
|
sig·ni·fer
noun \ˈsignəfə(r)\
Latin, from signifer, adjective,
bearing a sign, bearing the heavenly signs, from
signum sign + -i- + -fer -ferous — more at sign. This word
doesn't usually appear
A signifer was a standard
bearer of the Roman legions. He carried a signum (standard) for a cohort or century. Each
century had a signifer (thus, there were 59 in a legion) and within
each cohort the first century's signifer would be the senior.
http://en.wikipedia.org/wiki/Signifer
|
|
5
|
Recapitulation
نظریه تکرار رشدشناسی مراحل تکامل
نژادی جانوریاگیاه (مقایسه شود زمان لقاح نقطه آغازین تاریخ زندگی فرد ، تاریخ
تکامل موجودات زنده)
|
The theory of recapitulation, also
called the biogenetic law or embryological parallelism— often
expressed in Ernst Haeckel's phrase as "ontogeny
recapitulates phylogeny"—is a
largely discredited biological hypothesis that in developing from embryo to
adult, animals go through stages resembling or representing successive stages
in the evolution
of their remote ancestors. With different formulations, such ideas have been
applied and extended to several fields and areas, including the origin of language, religion,
biology,
cognition and mental activities,[1]
anthropology,[2]
education theory[3]
and developmental psychology.[4]
While examples of embryonic stages show that molecular features of ancestral
organisms exist, the theory of recapitulation itself has been viewed within
the field of developmental biology as a historical side-note rather than as
dogma.[5][6][7]
In contrast, there is no consensus against
the validity of the theory outside biology. Recapitulation theory is still
considered plausible and is applied by some researchers in fields such as the
study of the origin of language,[8]
cognitive development,[9]
behavioral development in animal species.[10]
Diagrammatic representation of the
divergence of modern taxonomic
groups from their common ancestor.
George
Romanes's 1892 copy of Ernst
Haeckel's controversial embryo
drawings (this version of the figure is often attributed incorrectly to
Haeckel).[18]
http://en.wikipedia.org/wiki/Recapitulation_theory
|
***
نظریهٔ بازپیدائى (Recapitulation Theory)
|
این نظریه رهیافتى در مقابل نظریات پیشتمرینى و آمادهسازى براى
زندگى است و بهنام نظریهٔ 'تکرار تاریخ' و یا 'بازپیدائی' شناخته مىشود. در این
دیدگاه اعتقاد بر این است که توجیه بازى بر اساس فعالیتهاى زندگى آینده چندان
صحیح بهنظر نمىرسد بلکه بازى در ارتباط با اعمال گذشتهٔ
انسان قابل بررسى است. در این نظریه اعتقاد بر این است که انسان بهطور طبیعى و
از طریق وراثت مهارتهائى دارد که در زمان حال چندان مناسب زندگى او نیستند لذا
باید به نحوى این مهارتهاى غیرضرورى را از خود دور کند، بهترین راه براى دور
کردن آنها، بازى مىباشد بر اساس این نظریه کودک براى رسیدن به مرحلهٔ
رشد درست همان مراحلى را طى مىکند که بشر بدوى در جهت تبدیل شدن به انسان
متمدّن طى نموده است. 'استانلى
هال - .Stanley Hall' واضع
این نظریه مىگوید بازى تمرین آن فعالیتهاى غریزى است که براى اجداد ما مهم
بوده است بهنظر وى ارزش بازى در آن است که مفرّى براى تخلیهٔ
غرایز ابتدائى ما فراهم مىآورد که در صورت تخلیه نشدن، در جامعهٔ
معاصر مشکلاتى فراهم مىآورد مثل غریزهٔ پرخاشگرى که در
بازىهاى نوع جنگى و ... تخلیه مىشود
http://vista.ir/content/73849/%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87%D9%94-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%A6%DB%8C-(Recapitulation-Theory)/
|
6
|
Robertsonian
fusion
امتزاج دوکروموز آکروسنتریک
به یک متاسنتریک
|
3.3.2.4 Translocations.
Translocations are where a
segment of a chromosome changes position and is placed somewhere else. Often
this is a reciprocal translocation, where two non-homologous
chromosomes swap a slice of their DNA.
Like inversions,
translocations do not result in loss of genetic data and they also may result
in unorthodox synapses during meiosis.
A special and quite common
case of translocation is called a Robertsonian translocation or centric
fusion. This is where two nonhomologous acrocentric (with centromeres
towards one end) chromosome pairs undergo simultaneous breaks in their p
(short) arms. The breaks are at the ends proximal to the centromere.
The short acentric fragments are lost and the larger segments fuse at their
centromeric region producing a new metacentric or submetacentric chromosome.
http://www.riverapes.com/Me/Work/HumanHybridisationTheory.htm
http://www.riverapes.com/Me/Work/HumanHybridisationTheory.htm
http://www.jbc.org/content/275/21/15977.long
|
**
در موارد نادر علت سندرم داون به علت جابجایی رابرتسونی است و هنگامی رخ می دهد که
بازوی بلند کروموزوم 21 شکسته و به کروموزوم دیگر از ناحیه سانترومر متصل می شود
. حاملان جابجایی رابرتسونی سندرم داون ندارند اما می توانند کودکانی با سندرم
داون ایجاد نمایند.
http://psychoafshari.blogfa.com/post/98/%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86
جابجایی رابرتسونی (جابجایی رابرتسونی) اشاره به دو کروموزوم acrocentric در نزدیکی سانترومر و ادغام یک کروموزوم بعد از شکستگی
نمایش نتایج: از شماره کاهش تعداد
کروموزوم ها، تعدادی از بازوی دراز از همان، اما کاهش تعداد از دو بازو کوتاه.
این پدیده در سال 1916 به عنوان رابرتسون (W.Robert و
پسر) پیدا کرده اند، نام برد. به طور کلی، در تکامل پستانداران کاریوتایپ،
همجوشی سانترومری (ویژه انتقال رابرتسون) شکل کلی تر است. به عنوان مثال، در
اسرائیل Zhugen موش (Spalaxehrenbergi) زندگی می کنند حدود 25 جفت کروموزوم، که از آن چهار جفت
کروموزوم ها در گروه B (B1، B2، B3، B4) وجود دارد. بررسی چهار گروه مختلف (Ramla، Sa'ar، دفنا و Yiftah) گروه B کروموزوم، آنها شامل هشت جفت 6 جفت، دو جفت و کروموزوم acrocentric، نشان دادن این گروه از کروموزوم ها را از طریق رابرتسون یافت
شد انتقال کروموزوم acrocentric بیست
و دو های همجوشی metacentric کروموزوم
کاریوتایپ سناریوی تکامل می شود. بشر 21 - تریزومی 2.5٪ -5٪ به دلیل یک
کروموزوم 21 و بازوی بلند کروموزوم 14 انتقال تشکیل کاریوتایپ 45، XX، DER
(14 و 21) (Q10، Q10).
|
http://fa.swewe.net/word_show.htm/?265500_1&%D8%AC%D8%A7%D8%A8%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C%7C%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%AA%D8%B3%D9%88%D9%86%DB%8C
-2-2-4
ترانسلوکاسیون خودبخود ، ترکیب سانترومری 1 ،یا جابجایی رابرتسونی 2
روش دیگر جهت انتقال ژن های بیگانه ، ایجاد شرایطی است که در آن کروموزوم بیگانة حامل ژن موردنظر و کروموزوم گونه زراعی متشابه با کروموزوم بیگانه (مانند گندم) بتوانند بطور تصادفی از منطقة سانترومر شکسته شوند و متعاقباً در این منطقه بهم ملحق شوند. الحاق کروموزو م های شکسته شده بطور کاملاً تصادفی صورت می گیرد .ازبین نتاج این گونه تلاق ی ها می توان گیاهانی را انتخاب نمود که دارای کروموزومی باشندکه یک بازوی آن از کروموزوم گ ونه زراعی و بازوی دیگر از کروموزوم گونه وحشی (. Sears, باشد ( 1972
بدین منظور می توان لاین جایگزین 3 را برای کروموزوم بیگ انة حامل ژن مورد نظر درگندم را در وهله اول تولید نمود و سپس این لاین جایگزین را با گندم هگزاپلوئید تلاقی داد.
در هیبرید حاصل از این تلاقی یکی از کروموزوم های گندم که در لاین جایگزین توسط کروموزوم بیگانه جایگزین شده است ، بصورت منفرد 4 باقی می ماند (چون فاقد هومولوگ می باشد) این موضوع برای کروموزوم بیگانه نیز اتفاق م ی افتد . در زمان تقسیم میوز یونی والان های کروموزوم گندم و کروموزوم بیگانه با فراوانی نسبتاً زیادی از قسمت سانترومر شکست ه می شوند ( این موضوع بیشتر بدلیل فشار دو جانبه ای است که توسط تارهای کشنده دوکی به یک کروموزوم منفرد وارد می شود) بدین ترتیب امکان الحاق دو بازوی کروموزوم گونه بیگانه و گندم وجود دارد.
1 Centric
fusion
2 Robertsonian
Translocation
3 Substitution
line
4 Univalent
http://www.agrobreed.ir/journal/P9-1.pdf
|
7
|
Saltation
تغییرناگهانی دریک مرحله بوسیله یک
جهش بزرگ (موتاسیون)
|
sal·ta·tion. noun \sal-ˈtā-shən, sȯl-\.
Definition of SALTATION.
1. a : the action or process of leaping
or jumping. b : dance.
2.a :
the origin of a new species or a higher taxon in essentially a single
evolutionary step that in some especially former theories is held to be due
to a major mutation or to unknown causes — compare darwinism, neo-darwinism,punctuated
equilibrium
b : mutation —used especially of
bacteria and fungi
Origin of SALTATION
in biology, saltation
(from Latin, saltus,
"leap") is a sudden change from one generation to the next, that is
large, or very large, in comparison with the usual variation of an organism.
The term is used for non gradual changes (especially single-step speciation)
that are atypical of, or violate gradualism
- involved in modern evolutionary theory.
درزیست شناسی (از لاتین، saltus) ذرات در حال جهش
راگویند ، "جهش") یک تغییر ناگهانی از یک نسل به نسل بعد است، که
بزرگ و یا بسیار
بزرگ است، در مقایسه با تغییرات
معمول از ارگانیسم. که در نظریه تکامل مدرن - این اصطلاح برای تغییر ناگهانی (به خصوص تک مرحله زایی)که غیر معمول هستند،
و یا نقض تدریجی
استفاده می شود.
|
|
8
|
Scala naturae
باوردرمورد پیشرفت طولی نوعی از
ارگانیسم ها از نوع ساده به سمت کاملترین نوع
|
http://www.google.com/imgres?imgurl=http%3A%2F%2Fimg.springerimages.com%2FImages%2FSpringerBooks%2FPUB%253DSpringer_Berlin_Heidelberg-Berlin%2C_Heidelberg%2FBOK%253D978-3-540-29678-2%2FPRT%253D5%2FMediaObjects%2FWATER_978-3-540-29678-2_5_Part_Fig1-3118_HTML.jpg&imgrefurl=http%3A%2F%2Fwww.springerimages.com%2FImages%2FBiomedicine%2F1-10.1007_978-3-540-29678-2_3118-0&h=300&w=199&tbnid=vZsMGvrOObFz_M%3A&zoom=1&docid=TZArWAwj3nm1kM&ei=mnaPU5CVCcTY4QTwuoHgDg&tbm=isch&ved=0CEAQMygFMAU&iact=rc&uact=3&dur=591&page=1&start=0&ndsp=11
http://www.google.com/imgres?imgurl=http%3A%2F%2Fwww.midlandladders.com%2Fblog%2Fwp-content%2Fuploads%2F2013%2F04%2Fari.jpg&imgrefurl=http%3A%2F%2Fwww.midlandladders.com%2Fblog%2Fladders%2Fladders-of-nature-aristotles-scala-naturae&h=300&w=293&tbnid=YqNoPWAb95WcEM%3A&zoom=1&docid=bm4qPQmhunD2gM&ei=mnaPU5CVCcTY4QTwuoHgDg&tbm=isch&ved=0CEcQMygMMAw&iact=rc&uact=3&dur=672&page=2&start=11&ndsp=16
|
***
منشاء یک نظریه
داروین تدوین نظریههایش را در اواخر دهه ۱۸۳۰ آغاز کرده بود، اما برای انتشار آنها
دو دهه انتظار کشید (و آن هم تنها تحت فشار یک رقیب به نام آلفرد راسل والاس)
زیرا میخواست مطمئن شود که مو لای درز شواهد و استدلالهایش نمیرود. فرایند
نظریهسازی با سرعتی تقریبا حلزونی سینهخیز به پیش میرفت. داروین از مطالعه
آثار لایل ایده تغییر تدریجی در حوزه زمینشناسی را برداشت کرده بود و استدلال
میکرد که این نظریه باید در مورد جانداران زیستشناختی هم به کار رود: یک گونه
باید به تدریج گونه دیگر را به وجود آورد. بعضی از اندیشمندان تکاملی دیگر آن
روزگار نیز جهشپذیری زیستشناسی را تصدیق میکردند. اما این مفهوم
به شکل scala naturae یا نردبان طبیعت درک میشد؛
نردبانی صعودی که در آن هر دودمان از گیاهان یا جانوران با پیدایش خودبهخودی از
ماده بیجان به وجود میآمدند و سپس به طور اجتنابناپذیری به سمت پیچیدگی بیشتر
و کمال پیش میرفتند. داروین این پیشرفت در خط مستقیم را نپذیرفت و در عوض از
چیزی حمایت کرد که اکنون تکامل انشعابی نامیده میشود و در آن تعدادی گونه در
امتداد مسیرهایی جداگانه از نیای مشترک منشعب میشوند. این در تضاد با دیدگاه
غالب بود که بر اساس آن برای میزان واگرایی یک گونه جدید از یک گونه نیاکانی
محدودیتهای ثابت وجود داشت. داروین به یاد آورد که رد سه گونه مرغ مقلد که در
گالاپاگوس مشاهده کرده بود را میتوان تا یک جمعیت از گونهای خویشاوند دنبال
کرد که در آمریکای لاتین مشاهده کرده بود. طرحی که او از «درخت منشعب حیات» رسم
کرد تنها تصویر کتاب «اصل انواع» است. اما مفهوم درخت حیات نیز نیازمند مکانیسمی
برای تکامل بود، شکافی که داروین را به سمت انقلابیترین ایده هدایت کرد؛ نظریه
انتخاب طبیعی. داروین با مطالعه کتاب توماس مالتوس (T.Malthus) دریافت که جمعیتها معمولا به سرعت رشد
میکنند و به این ترتیب منابع محدود را به پایان میبرند. علاوه بر این تکثیر و
پرورش گیاهان و جانوران نیز فکر او را به خود مشغول کرده بود. از بازارهای
محصولات کشاورزی دیدار و کاتالوگهای گیاهی را جمعآوری میکرد. در سال ۱۸۳۸ به این درک رسید (و نخست آن را با چند
تن از دوستانش در میان گذاشت) که طبیعت به جای آنکه مانند یک گاودار عمدا ویژگیهای
مطلوب را انتخاب کند، شیوه خودش را برای پرداختن به جمعیت افزایشیافتهای دارد
که یک کنج بومشناختی را تهدید به تهیسازی میکند. انتخاب طبیعی از میان تنوع
وراثتی زیاد درون یک گونه خاص، کورکورانه افرادی را وجین میکند که ویژگیهای
مطلوب کمتری دارند: جان کلام، همان عبارت کوتاه آیالا «طرح بدون طراح». از این
گذشته اگر دو جمعیت از یک گونه جدا از هم بمانند ــ یکی در بیابان و دیگری در
کوه ــ با گذشته دورههای طولانی ممکن است به شکل گونههایی کاملا متمایز درآیند
و دیگر نتوانند با هم تولیدمثل کنند.
http://www.naslsokhteh.ir/?p=890
پژوهش در زمینۀ شناخت در جانوران ، یک روش نوین در فهم
توانایی های ذهنی جانوران است. نظریه ها در این زمینه عمدتاً برگرفته و توسعه
یافته از روان شناسی مقایسه ای قدیم با تأثیر زیاد بوم شناسی رفتاری و رفتار
شناسی جانوری
(Ethology ) است.
تعریف
شناخت :شناخت دارای تعاریف مختلفی در مقالات و کتاب ها است. برخی از آن را محدود
به کارکردهای ذهنی بالا شامل آگاهی، استدلال و هوشیاری میکنند. تعریف عمومی تر
آن شامل احساس ، توجه ، شکل گیری حافظه و کارکردهای اجرایی مربوط به پردازش
اطلاعات مانند یادگیری و حل مشکل است.
بررسی
شناخت جانوران عمدتاً روی پرندگان و پستانداران بویژه نخستیهای (Primates) غیر
انسانی متمرکز بوده است. این جهت گیری در مقالات نتیجه روشهای بکار رفته در دهۀ
1950 توسط روان شناسان ادراکی بود که به مقایسۀ فرایندهای ذهنی شناخته شدۀ انسان
با دیگر گونه های خویشاوند نزدیک پرداختند. این جهت گیری با این تصور غلط پیشین
که یادگیری در توسعۀ رفتاری در ماهیان و خزندگان نقشی دارند یا نقش بسیار کمرنگی
دارد تشدید می شد.در بیشتر دورۀ تاریخ علم به ماهیان به شکل ماشین نگاه می شده
است. گمان می رفت رفتار آنان عمدتاً توسط استعدادهای نیاموختنی هدایت می شود.
رفتارشناسان
جانوری، رفتار آنان را به شکل یک سری الگوهای عملی ثابت که در برابر نشانه های
محیطی ویژه اعمال می شود (محرک نشانه) توصیف می کنند. در حالی که ماهیان قدیمی
ترین مهره داران هستند و آنها به عبارتی تنها پیشینیان بودند که برای بیش از 50
میلیون سال روی زمین بوده اند و همۀ مهره داران دیگر از برخی اجداد ماهی شکل
تکامل یافته اند (حدود 360 میلیون سال پیش). با این حال نکته مهم این است که
ماهیان در تمام طول این مدت در یک باتلاق تکاملی گیر نکرده اند. اشکال و
کارکردهای آنان در طول اعصار راکد و بی حرکت نبوده است. بر عکس در این چارچوب
زمانی وسیع آنها به شدت تنوع یافته اند. تا جایی که گونه های ماهیان از همۀ
مجموع دیگر مهره داران بیشتر است. (در حال حاضر بیش از 29000 گونۀ شناخته شده)
که تقریباً هر زیستگاه آبی قابل تصور را اشغال کرده اند.
این
دیدگاه غلط که مهارتهای عصبی و رفتاری وابسته به یک پیشروی خطی از ماهیان تا
خزندگان و سپس پرندگان و پستانداران است مربوط به آمیزه ای از تفکرات قدیمی و
غیر علمی است. تصور ارسطو( Scala nature مقیاس طبیعت) و یک دیدگاه با
اصل مسیحیت که انسان نقطۀ اوج دنیای طبیعت است برای هزار سال بر تصورات
انسان دربارۀ هوش جانور غالب بوده است. هر چند تئوری تکامل داروین نیز اساساً
منافی وناقض است که یک پیشرفت تدریجی انعطاف پذیری رفتاری و پیچیدگی ادراکی از
اشکال اولیه تا پیشرفتۀ حیات را ارائه می دهد که ضرورتاً انسانها در نقطۀ اوج
قرار دارند (یک تصور کورکورانه نردبانی از تکامل). در تکامل ترقی معنی نمی دهد و
هرگونه شباهتی به پیشرفت و توسعه فقط تمایل ما به عقیدۀ اشرف مخلوقات بودن انسان
را جهت ردیابی نسبهای تکاملی که به گونۀ خودمان منتهی می شود منعکس می نماید و
دیگر گونه ها را به نسبت شباهت با خودمان می سنجیم. توانایی های ادراکی یک گونه
منعکس کنندۀ روند انتخاب در بین اجدادش است، بیش از آنکه منعکس کنندۀ نزدیکی
فیلو ژنتیک به انسان باشد.
در بین
مهره داران، ماهیان بیش از دیگران از تصور اشتباه نردبان تکامل رنج برده اند. هر
چند در طول چند دهۀ گذشته این اشتباه در حال اصلاح است، اکنون می دانیم که
ماهیان مانند دیگر مهره داران دارای گسترۀ غنی از رفتارهای ماهرانه و پیچیده
هستند و اینکه یادگیری نقش اساسی در توسعۀ رفتاری ماهیان بازی می کند، دیگر
روزهایی که به ماهیان مانند یک سری ماشینهای مغز نخودی که تنها انعطاف پذیری
رفتاریشان به حافظه ایست 3 ثانیه ایشان محدود می شد نگاه می کردند، گذشته است.
http://wddg.mihanblog.com/page/2
http://www.macroevolution.net/scala-naturae.html#.U492kHL7LmU
|
9
|
Oligogenic character
صفتی که بوسیله فقط چندژن معین می
گردد
|
The topic oligogenic character is discussed in the
following articles:
plant breeding
The
easiest characters, or traits, to deal with are those involving
discontinuous, or qualitative, differences that are governed by one or a few
major genes. Many such inherited differences exist, and they frequently have
profound effects on plant value and utilization. Examples are starchy versus
sugary kernels (characteristic of field and sweet corn, respectively) and
determinant versus
http://www.britannica.com/EBchecked/topic/427600/oligogenic-character
The genetic
basis of the species-specific dorsal abdominal stripe of Drosophila
novamexicana was
examined. The
dorsal stripe is present in D. novamexicana and absent in all other
members of the
Drosophila
virilis species
group. Interspecific crosses between D. novamexicana and genetically
marked
D. virilis revealed that
all four of the autosomes (except the tiny dot chromosome, which was not
marked) and the
sex chromosomes (the X and Y chromosome effects could
not be disentangled)
showed a significant
effect on the width of the dorsal stripe. All the autosomes act approximately
additively;
only minor interactions were detected among them. No significant
maternal effects were
found. This means
that a minimum of five loci are involved in the character difference between the
two species, and
this is the maximum number that this technique could discern. Thesree sults suggest
that, based on
the number of factors involved in the character difference, the inheritance
of this
character should
be considered polygenic, but because chromoso2m (eth e largest chromosomei n the
species)
contributed over half of the variance toward the character difference, it is best
to consider
the inheritance
oligogenic based on effect. The implications of these findings are discussed in
light of
the
importance of macromutation in speciation and the sex chromosome theory of speciation.
http://www.genetics.org/content/128/2/331.full.pdf
|
***
In the present
investigation, intervarietal crosses in Nicotiana tabacum were studied
with regard to the mode of inheritance of four quantitative characters. In
the cross T 17 X T 291 study, a few major factors were found to be
conditioning leaf length and breadth. The heritability of length and breadth
was 67.19% and 44.18% respectively; it appears that phenotypic selection
would be efficacious. The similarity in the mode of inheritance of both
length and breadth of leaf in this cross suggests that the same major genes
may be responsible for the determination of length and breadth. Earliness,
studied in the cross T 23 X T 165, is governed by multiple factors. The
heritability in respect of earliness was calculated to be 44.77%. Plant
height, studied in T 17 X T 399, appeared to be an oligogenic character. The
heritability of this character was 56.92% which is moderately high and single
plant selection may be practicable.
http://www.indianjournals.com/ijor.aspx?target=ijor:ijgpb&volume=24&issue=3&article=012
|
10
|
Paleontology
علم شناسایی تمام موجودات زنده
درزمانهای گذشته زمین شناسی(با توجه به ساختمان ، روابط ارثی وژنتیکی،رده بندی
وتکامل آنان)
(مقایسه شود با مطالعه نوزادان)
|
pa·le·on·tol·o·gy noun \ˌpā-lē-ˌän-ˈtä-lə-jē, -ən-, especially British ˌpa-\
: the science that deals with the
fossils of animals and plants that lived very long ago especially in the time
of dinosaurs
First Known Use: 1837
Paleoecology: Study of the ecology and climate of the past, as
revealed both by fossils and by other methods.
به طور خلاصه، دیرین شناسی مطالعه از آنچه فسیل
به ما بگویید در مورد اکو سیستم گذشته، در
مورد تکامل، و در مورد جایگاه ما، به
عنوان انسان، در جهان. شامل دانش از زیست شناسی، زمین شناسی، بوم شناسی، انسان شناسی،
باستان شناسی، و حتی علوم کامپیوتر
به درک فرآیندهای است که به منشاء و تخریب
نهایی از انواع
مختلف موجودات زنده منجر شد.
http://www.ucmp.berkeley.edu/paleo/paleowhat.html
|
*** علم دیرینه شناسى
اصطلاح پالئونتولوژى (Paleontology) اولین بار توسط شخصى به نام دوکروته دوبلن ویل در سال ١٨٢٥
میلادى به کار رفت. کلمه پالئونتولوژى که در کتاب هاى فارسى، دیرینه شناسى و یا فسیل شناسى ترجمه شده، ریشه اش از چند کلمه
گرفته شده است که عبارتند از:
Paleontology = Palaios + Ontos + Logos
دیرینه شناسى = دیرینه و قدیمى + موجود زنده + بررسى و
تحقیق.
دیرینه شناسى رشد، توسعه، تحول و تکامل
حیات را مشخص مى سازد و به زمین شناس کمک مى کند که سنگ ها را در گروه ها و
طبقات خاص قرار دهد. دیرینه شناسى نه تنها به دنبال علت انقراض
معمولى یک گونه است
بلکه به دنبال دلیل انقراض هاى دوره اى که در گذشته رخ داده و موجب از بین رفتن
تقریبا تمامى موجودات از دنیاى حیات شده است، مى باشد.
http://grcir.ir/fa/contents/research/Quaternary-paleontology/%D8%A8%D8%A7%D9%86%DA%A9.%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA%DB%8C.%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%86%D9%87.%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C.%DA%A9%D9%88%D8%A7%D8%AA%D8%B1%D9%86%D8%B1%DB%8C.html
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=194138
|
11
|
Parapatry
اشغال کردن
مناطق جغرافیایی مشترک – ( آلوپاتری
دیده شود)
|
Parapatric and parapatry are terms from biogeography, referring
to organisms whose ranges do not significantly overlap but are immediately
adjacent to each other; they only occur together in the narrow contact zone,
if at all. Such organisms are usually closely related (e.g. sister species),
their distribution being the result of parapatric speciation.
Parapatric speciation is a form of speciation that occurs due to variations
in the mating habits of a population within a continuous geographical area.
In this model, the parent species lives in a continuous habitat, in contrast
with allopatric speciation and peripatric speciation where subpopulations
become geographically isolated. Niches in this habitat can differ along an environmental
gradient, hampering gene flow, and thus creating a cline. In parapatric
speciation there is no specific extrinsic barrier to gene flow. The
population is continuous, but nonetheless, the population does not mate
randomly. Individuals are more likely to mate with their geographic neighbors
than with individuals in a different part of the population’s range. In this
mode, divergence may happen because of reduced gene flow within the
population and varying selection pressures across the population’s range.[1]
An example[2] of this is the grass Anthoxanthum, which has been known to
undergo parapatric speciation in such cases as mine contamination of an area.
This creates a selection pressure for tolerance to those metals. Flowering
time generally changes (tending toward character displacement—strong
selection against interbreeding—as the hybrids are generally ill-suited to
the environment) and often plants will become self-pollinating.
Another example are ring species.
Source:
http://en.wikipedia.org/wiki/Parapatric_..
https://www.google.com/search?q=parapatric+speciation&es_sm=122&biw=966&bih=550&tbm=isch&imgil=AQcx3ElrgFv46M%253A%253Bhttps%253A%252F%252Fencrypted-tbn1.gstatic.com%252Fimages%253Fq%253Dtbn%253AANd9GcSdp4do6kkntc1E-bOIkENpPFRsODR5jbxj3h84wcpFMz0NruoFPg%253B397%253B251%253B7GggfDvy280tKM%253Bhttps%25253A%25252F%25252Fsmartsite.ucdavis.edu%25252Faccess%25252Fcontent%25252Fuser%25252F00002950%25252Fbis10v%25252Fweek7%25252F13parapatric.html&source=iu&usg=__vqlxUuhbIll5cL56V2gw1tpwHuU%3D&sa=X&ei=4IGPU-XOMqGJ0AWLnIDYDQ&sqi=2&ved=0CDsQ9QEwBQ#facrc=_&imgdii=_&imgrc=-nkL2KIRbew_XM%253A%3BwXXfBfA9wjAtfM%3Bhttp%253A%252F%252Fscienceblogs.com%252Fevolvingthoughts%252Fwp-content%252Fblogs.dir%252F475%252Ffiles%252F2012%252F04%252Fi-f3a52842d6282a4e3e9a1ecc82dd6491-periparapatry.jpg%3Bhttp%253A%252F%252Fscienceblogs.com%252Fevolvingthoughts%252F2007%252F03%252F11%252Fbasic-concepts-allopatry-and-s%252F%3B384%3B383
http://scienceblogs.com/evolvingthoughts/2007/03/11/basic-concepts-allopatry-and-s/
http://www.cactus-art.biz/note-book/Dictionary/Dictionary_P/dictionary_parapatric.htm
http://www.ib.bioninja.com.au/options/option-d-evolution-2/d2-species-and-speciation.html
|
|
12
|
Patristic
character
صفات اجدادی
مشابه
|
|
****
اومانیسم شالوده
فرهنگ و فلسفه بعد از رنسانس در غرب است که بر اساس آن، انسان
میزان کلیه ارزشها و فضایل از جمله حق و حقگرایى است. در طول چند قرن که
اندیشه مزبور در شاهرگهاى جوامع غربى جریان دارد تحولاتى اساسى در این نگرش رخ
داده است.
اصول و تفکر اومانیستى
اومانیسم جنبشى فلسفى و ادبى است که زیربناى
رنسانس مىباشد و فرهنگ دوره مدرنیته را تشکیل مىدهد. این جنبش، سرشت انسانى و
علایق طبیعت آدمى را میزان همه چیز قرار مىدهد. پایهگذاران اومانیسم در صدد
بودند تا روح آزادى و خودمختارى انسان را که در قرون وسطا از دست داده بود، دیگر
بار از طریق ادبیات کلاسیک به او باز گردانند تا بتواند طبیعت و تاریخ را قلمرو
حکومت خود ساخته و بر آن مسلط شود.
آزادى مطرح در اندیشه اومانیستى در تقابل با
تفکر پذیرفته شده قرون وسطا بود که بر اساس آن، امپراتورى، کلیسا و اصول
فئودالیته، نگهبانان نظم حاکم بر جهان تلقى مىشدند و انسان مجبور به پذیرش صرف
بود. کلیساى قرون وسطا القا کننده این تفکر بود که تمامى امور اعم از مادى و
روحانى که مورد نیاز بشر است (از نان روزانه گرفته تا حقیقت روحانى) برگرفته از
نظمى است که انسان متعلق به آن است و سران ورحانى، مفسران و نگهبانان آن نظم
حاکم بر جهان هستند.2
در خطابه «مقام انسان» اثر پیکودلامیراندولا(Pico della
Mirandola ) آمده است:
اى آدم من به تو مقامى از پیش مقدر شده یا
امتیازات ویژهاى اعطا نکردهام، بلکه تو باید تمامى اینها را از طریق تصمیم و
انتخاب خود به دست آورى. من تو را آسمانى یا زمینى، فانى یا باقى نساختهام، در
حالى که مىتوانى مانند یک استاد مطلق و مختار قالبى بریزى و خود را به همان شکل
که انتخاب کردهاى بسازى.
به هر حال اطمینان افراطآمیز به صلاحیت انسان
براى شکل بخشى حیاتش در جهان، مبناى اعتقاد جدید اومانیسم در مقابله با ذهنیت
مربوط به قرون وسطا قرار گرفت.3 امنیت و ارزش لذت [جسمانى] در میان
اومانیستها و تنفر آنان از ریاضتهاى قرون وسطایى به روشنى، ارزشیابى جدید
اومانیستها را از جنبههاى طبیعى انسان نشان مىدهد. در کتاب ولوپ تیت
[خوشگذران](Voluptate)
اثر لونزووالا (1407 – 1457) (Lorenzo Valla) آمده است که لذت، فایده انحصارى براى انسان و پایان انحصارى
فعالیتهاى انسانى است. قوانینى که مسائل شهرها را تنظیم مىکنند به دلیل
سودمندى آنها تدوین شدهاند که خود تولید لذت مىنمایند و هر دولتى مردم خود را
به همین غایت راهنمایى مىکند. از طرف دیگر عدهاى از اومانیستها معتقد
شدند خرد آدمى که از نظر آنان برابر با خرد خدا بود قدرت حکومت و فرمانروایى
بر انسان و نظام بشرى را داراست.
اومانیستها علاوه بر طبیعت انسان، شخصیت
اجتماعى و سیاسى وى را نیز مورد ملاحظه قرار دادند. برونى (Bruni) کتاب اخلاق نیکوماچین [خوس]ارسطو
و همچنین کتاب سیاست و اقتصاد او را ترجمه کرد. تمام اومانیستها به وجه مشخصه
اخلاق ارسطو، استاد خرد باستان تمایل داشتند و فضایل و رذایل انسان را به عنوان
یک حیوان سیاسى توصیف مىکردند. ماکیاول از آن دسته اومانیستهایى بود که
جهان سیاست را از هرگونه نظریه مابعدالطبیعى یا دینى مبرّا ساخت. لودویک
بینس وانجر (1881 –
1951) (Ludwing
Binswanger) روانپزشک
سوئیسى و پیشرو قدیمى روانشناسى اگزیستانسیالیستى بر مفهوم «طرح جهانى» (World desing) که
در آن کلیت وجود انسانى را مورد ملاحظه قرار داده بود تأکید نمود. برطبق
نظریه بینس وانجر، انسان محصول محیطش نیست، بلکه خالق محیط خویش است.
با وجود مخالفت اومانیستها با الهیات و ریاضتهاى
قرون وسطایى، آنها شخصیتى ضد مذهبى یا ضد مسیحى نداشتند و علاقه ایشان به دفاع
از ارزش و آزادى انسان، آنها را به مذاکره درباره خداوند، قدرت وى و مسائل حدیثى
درباره روح، بقاى روح و آزادى آن - که معمولاً به همان صورت سنتى قرون وسطایى
انجام مىگرفت - سوق مىداد. به هر حال، در اومانیسم این مفاهیم و موضوعات معناى
جدیدى به خود گرفت، زیرا آنها مفهوم درک و تصدیق را براى توانایى ابتکار انسان
در عالم قائل بودند و از این توانایى در حوزه مذهبى نیز دفاع مىکردند. جیانوز و
مانتى در کتاب رجال بزرگ اومانیسم(De
Dignitate et Excellentia Hominis) آورده است که کتاب مقدس فقط
بیانیهاى جهت سعادت مافوق دنیوى نیست، بلکه بیانیهاى براى سعادت زمینى نیز مىباشد.
به عقیده مانتى، مذهب همان اعتماد به ارزش عمل انسان، کامیابى این عمل و پاداش
وى در حیات اخروى است. او نیز مانند لونزو والا و بسیارى دیگر وظیفه بنیانى مذهب
را، حمایت از انسان در عمل حیات حقوقى و همچنین فعالیت سیاسى مىداند.4
اومانیستها معتقدند عدم پاى بندى به یک دسته اصول مذهبى باعث از هم پاشیدن
شالودههاى نظام اجتماعى خواهد بود. دیدگاههاى مذهبى اومانیسم عمیقاً با روح
مدارا اشباع شده بود. واژه مدارا و تساهل که تحت تأثیر جنگهاى مذهبى در
قرون شانزدهم و هفدهم مطرح شد به امکان همزیستى مسالمتآمیز در میان اعتقادات
مختلف مذهبى - که همچنان متمایز از یکدیگر باقى مىمانند و قابل تبدیل به یک
عقیده واحد نیستند - اشاره دارد. به همین دلیل اومانیستها بینش بردبارانه را
از نظریه وحدت اساسى همه ایمانهاى مذهبى و امکان صلح عالمگیر مذهبى اخذ
کردند. از طرف دیگر، پیکودلامیراندولا با الهام از نظریه مدارا پیامآور صلحى جدید شد که
این سازش تمامى مذاهب و فلسفههاى
جهان را به خود جلب کرد. خطابه «
در مقام انسان»
(Oration
on the Dignity of man) طرح بناى صلحى عالمگیر را با سازگار نشاندادن تفکر افلاطونى و
ارسطویى پیشنهاد نمود. همچنین پیکو پیشنهاد سازگارى میان این دو عقیده و فلسفههاى
دیگر عهد باستان، کابالا،(عرفان یهودى) سحر و جادو، پاتریستیک (مربوط به نخستین پدران کلیسا) و
مکتب مدرسى را ارائه داد و پیشنهاد هماهنگى
فلسفه و مسیحیت و وحى مذهبى مربوط به پیکودلامیراندولا بود .
مکاتب
زیر بر مبناى تفکر بشر انگارانه پایهریزى شده است:
1. کمونیسم،(Communism)
که در آن اومانیسم مىتواند بیگانگى انسان از
خویش را که محصول مالکیت خصوصى و جامعه سرمایه دارى است منسوخ نماید.
2. پراگماتیسم،(Pragmatism) به
دلیل دیدگاه انسان محورانهاى مانند نظریه پروتاگوراس، انسان را میزان تمام
چیزها مىداند.
3. پرسونالیسم، (Personalism)( مکتب اصالت روح)(Spiritualism)
که قابلیت انسان را براى اندیشیدن به حقایق
ابدى براى وارد شدن به ارتباطى با واقعیت متعالى اثبات مىکند.
4. اگزیستانسیالیسم،(Existentialism)
که
براى هیچ عالم دیگرى جز عالم انسانى (عالم ذهنیت)(Subjectivity) اصالت قائل نیست.
n
نام کتاب : علوم سیاسی(029) نویسنده
: دفتر
تبلیغات اسلامی قم جلد
: 1 صفحه
: 10
http://lib.eshia.ir/47383/1/10
عدالت در سده های میانه
سده های میانه را از منظر تاریخ
اندیشه به دو دوره
«پاتریستیک» و «اسکولاستیک» تقسیم می کنند. ما در پیگیری اندیشه های مربوط به عدالت، به آرای
آگوستین (سده چهارم میلادی) و توماس آکوین (سده سیزدهم میلا دی) که در واقع
برجسته ترین یزدان شناسان عصر خود می باشند، اشاراتی خواهیم کرد. بدوا باید گفت
که درک از مفهوم عدالت در سده های میانه، عمدتا متاثر از اندیشه یونانی و حقوق
رومی و پیش از هر چیز آموزه های افلا طونی و ارسطویی است. در آموزه های آگوستین،
عدالت ملهم از اندیشه افلا طونی، چونان فضیلتی اصلی فهم می شود. آگوستین در بینش
خود تحت تاثیر اندیشه های افلاطون، ذات عدالت را در عشق به عالی ترین ایده نیک،
یعنی عشق به خداوند می دانست...
http://www.aftabir.com/articles/view/religion/moral/c7c1184841113p1.php/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D9%82-%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%DB%8C
|
13
|
Phenocopy
تغییر
غیرژنتیکی فنوتیپ (به علت شرایط خاص محیطی ) که همانند تغییر فنوتیپ جهش یافته
شده است
|
phe·no·copy
noun
\ˈfē-nə-ˌkä-pē\
Definition of PHENOCOPY
: a phenotypic variation that is caused by unusual environmental conditions and
resembles the normal expression of a genotype other than its own
Origin of PHENOCOPY
International Scientific Vocabulary phenotype + copy
First Known Use: 1937
***
A phenocopy is a variation in phenotype
(generally referring to a single trait) which is caused by
environmental conditions (often, but not necessarily, during the organism's development), such that the
organism's phenotype matches a phenotype which is determined by genetic
factors. It is not a type of mutation, as it is
non-hereditary.
The term was coined by Richard Goldschmidt in 1935.[1]
He used it to refer to forms, produced by some experimental procedure, whose
appearance duplicates or copies the phenotype of some mutant or combination
of mutants.
http://en.wikipedia.org/wiki/Phenocopy
|
فنوکپی (Phenocopy):موجودی که فنوتیپ (نه ژنوتیپ) آن بوسیله محیط عوض شده و شبیه فنوتیپ
جهش یافته (Mutan) شده است.
· http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%d8%a7%d8%b5%d8%b7%d9%84%d8%a7%d8%ad%d8%a7%d8%aa+%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%ac+%d8%af%d8%b1+%d8%b9%d9%84%d9%85+%da%98%d9%86%d8%aa%db%8c%da%a9&SSOReturnPage=Check&Rand=0
· http://genetics1.mihanblog.com/page/60
تصویرپدیداری: یک
تغییر فنوتیپی یعنی غیرارثی جانشین یک تغییر ژنوتیپی آغازین می شود
وتصویرپدیداری (فنوکپی) فراهم می آید.
http://www.ar.samt.ac.ir/uploads/asp/pdfm/1319.pdf
|
14
|
Phenogram
نموداری که
بیانگر درجه تشابه کل رده ها می باشد(معمولا ازپایین به بالا)
|
phe·no·gram
/ˈfinəˌgræm/ Show Spelled [fee-nuh-gram] Show IPA
noun Biology .
a diagram depicting
taxonomic relationships among organisms based
on overall similarity
of many characteristics
without regard to
evolutionary history or assumed significance
of specific characters:
usually generated by computer.
Compare cladogram, dendrogram.
Origin:
pheno- + -gram1
http://dictionary.reference.com/browse/phenogram
اتصال-همسایگی (به انگلیسی :
neighbor-joining در بیوانفورماتیک یک روش خوشه بندی پایین به بالا برای ساخت(فنوگرام) است؛
|
فنوگرام: نمودار
نشان دهنده درجه تشابه واحدهای رتبه بندی
http://www.irantarjomeh.com/index.php?service=essay&action=more&id=1848
***
کلادیستیک
سیستماتیک فیلوژنتیک یا تاکسونومی
فیلوژنتیک نیز نامیده می شود و روشی فرضی از روابط بین ارگانیسم ها است به عبارت
دیگر روشی از بازسازی درخت های تکاملی است که به وسیله Will Hening(حشره شناس)در سال 1950 توسعه
یافت و در 1980 پذیرفته شد.این سیستم طبقه بندی در مقابل سیستم طبقه بندی لینه
ای قرار می گیرد پایه ی آنالیز کلادیستیک اطلاعاتی از ویژگی ها یا صفات موجودات
است که مورد توجه ما است که این ویژگی ها می تواند فیزیولژیکی،آناتومیکی،رفتاری
یا سکانس های ژنتیکی باشد در نهایت نتیجه آنالیزها یک درخت است که روابط میان
ارگانیسم ها را نشان می دهد مهم ترین ویژگی کلادیستیک عینی بودن آن است (یعنی
سلیقه افراد در نتیجه آنالیز موثر نیست و با داده های یکسان، همیشه یک پاسخ به
دست خواهد آمد).
نام کلادیستیک از واژه کلاد(در یونانی
به معنای شاخه)گرفته شده است؛در فارسی می توان به جای این واژه ،از واژه یونانی
تبار استفاده کرد.یک تبار گروهی از جانداران است که همگی از یک نیای مشترک
اشتقاق یافته اند،اگر و تنها اگر تمام جانداران مشتق شده از آن نیای مشترک،زیر
مجموعه این گروه قرار بگیرند.
در مورد کلادیستیک 3 فرضیه وجود دارد:
1- گروه های موجودات از یک جد مشترک به وجود آمده اند:این فرضیه به وسیله مدارک
بسیاری تایید می شود و ضرورتا معنی می دهد که همه حیات بر روی زمین مربوط به یک
جد مشترک است.
2- در دودمان یک الگوی دو شاخه شدن وجود دارد:موارد بسیاری این فرضیه را مختل
می کند برای مثال بسیاری زیست شناسان نظریه ای که چندین دودمان از یک جمعیت اصلی
درهمان زمان ناشی شده اند را می پذیرند(مثل ماهی های cichlid) یا موضوعات دیگری که بر ضد این
فرضیه است قابلیت زادآوری بین گروههای مجزا است که گاه بیگاه در بعضی گروهها
اتفاق می افتد (مثل گیاهان) در واقع این چنین استثنائاتی نادر هستند بنابراین
این فرضیه صحیح است.
3- تکامل نتیجه پیشرفته شدن صفات در طول زمان است:حالت اصلی یا original صفات را pelsiomorphic می نامند که صفات ابتدایی به
ارث رسیده از جد مشترک هستند و حالت تغییر یافته آن را apomorphic می نامند که مجموعه ی بی نظیری
از ویژگی ها است که در اجداد حضور ندارد.
.یک کلادوگرام یک دیاگرام شاخه ای
ازگونه های مشتق شده از جد مشترک است که توزیع و ویژگی های مشتق شده را نمایش می
دهند.کلادیستیک اعتقاد دارد که کلادوگرام ها فرضیه های قابل تستی از روابط
فیلوژنی هستند.
همواره فنتیک ها مورد انتقاد کلادیستیک
ها واقع شده اند زیرا نتایج آنالیز فنوگرام ها
لزوما مشابه تاریخ تکاملی موجودات نیست.در مقابل فنتیک ها ،آنالیز کلادیستیک ها بر
روی صفات فیزیکی وابسته نیست و بر روی تاریخ تکاملی تاکید دارد در این آنالیزها
ممکن است که گروهها در ویژگی های متعددی مشترک باشند برای مثال jelly fish sea star وhuman را در نظر بگیرید. jelly fishو sea
star هر دو در
اقیانوس زندگی می کنند تقارن شعاعی دارند و بی مهره هستند بنابرآنالیزهای فنتیکی
در یک گروه قرار می گیرند و این نتایج تکاملی را بازتاب نمی کند زیرا sea star از لحاظ تکاملی به انسان
نزدیکتر است تا jelly
fish .بنابرین
کلادیستیک ها روی صفات مشترک تاکید ندارند ولی بر روی صفات مشتق شده (آپومورفیک)
تاکید دارند در مثال بالا تقارن شعاعی،زیستگاه آبی وساختار بی مهره صفاتی هستند
که در جد مشترک تمامی حیوانات وجود دارد و برای تعیین روابط آنالیز کلادیستیک
خیلی مفید نیستند
گروه بندی کلادیستیک باید کاراکترهای
زیر را نمایش دهد:
1-همه ی گونه ها در یک گروه بندی باید از یک جد مشترک
مشتق شوند
2-همه ی گونه های مشتق شده از یک جد مشترک در یک تاکسون
قرار می گیرند.
اصطلاحات زیر روش های متفاوتی که در گروه بندی میتواند به
کار رود را شرح می دهد
http://faculties.sbu.ac.ir/~rajabi/speciation-fa.html
|
15
|
Philopatry
تمایل فردبرای
بازگشت (یاماندن در)زیستگاه خودش (محل تولدیا جایی که برای اقامت گزیده است)
|
(ecology)
A dispersal method in which reproductive particles remain near their point of
origin.
(psychology) The drive to stay on or near the site of birth.
philopatric
Syllabification:
phil·o·pat·ric
Pronunciation:
/ˌfiləˈpatrik
/
adjective
Zoology
·
(Of an animal or species) tending to return to or
remain near a particular site or area.
More example sentences
o
The fact that close inbreeding is rarely observed even in highly
philopatric species suggests that animals have mechanisms to avoid breeding
with close kin.
o
Most individuals are philopatric; they return to the area near where
they hatched to breed.
o
Like other waterfowl species, common goldeneye females are natal and
breeding site philopatric.
o
Get
more examples
Derivatives
philopatry
Pronunciation:
/fəˈläpətrē/
noun
More example sentences
·
For colonial seabirds, studies of natal dispersal are numerous, and
two levels of natal philopatry have been recognized: philopatry to the natal
colony and within the colony philopatry to the natal breeding site.
·
First-time breeders that came back to breed within their natal colony
showed strong philopatry toward their natal breeding sites.
·
The name for this stay-at-home behavior is philopatry, a term derived
from the Greek for ‘home-loving’ and loosely defined as the tendency of an
individual to remain in its birthplace as an adult.
·
Get
more examples
Origin
1940s: from philo-
'liking' + Greek patra 'fatherland' + -ic.
http://www.oxforddictionaries.com/us/definition/american_english/philopatric
http://en.wikipedia.org/wiki/Philopatry
http://www.sialis.org/glossary.htm
|
|
16
|
Neoteny
پیشرفت بلوغ جنسی در مرحله نابالغی یا
لاروی
|
ne·ot·e·ny
/niˈɒtni/ Show Spelled [nee-ot-n-ee] Show IPA
noun Biology .
1.
Also called pedogenesis. the production
of offspring by
an organism in
its larval or
juvenile form; the
elimination of the
adult phase of
the life cycle.
2.
a slowing of
the rate of
development with the consequent retention
in adulthood of
a feature or
features that appeared
in an earlier
phase in the
life cycle of
ancestral individuals: Neoteny in the ostrich has resulted in adult birds sporting the down feathers of nestlings.
Origin:
1900–05; < Neo-Latin neotēnia < Greek neo- neo- + teín ( ein ) to stretch
+ -ia -y3
Related forms
ne·ot·e·nous /niˈɒtnəs/ Show Spelled [nee-ot-n-uhs] Show IPA , adjective
http://dictionary.reference.com/browse/neoteny
Neoteny
From Wikipedia, the free encyclopedia
Jump to: navigation, search
For the topic of soil formation, see Pedogenesis.
Human body
proportion changes with age
Neoteny (/niːˈɒtɨni/ /niːˈɒtni/[1][2][3]
or /niːˈɒtəni/[4]),
also called juvenilization,[5]
is one of the three ways by which paedomorphism can arise. Paedomorphism
or paedomorphosis is the retention by adults of traits previously seen
only in the young, and is a subject studied in the field of developmental biology. In
neoteny, the physiological (or somatic)
development of an organism (typically an animal) is slowed or delayed. In
contrast, in progenesis, sexual development occurs
faster. Both processes result in paedomorphism.[6]
Ultimately this process results in the retention, in the adults of a species,
of juvenile physical characteristics well into maturity and pedogenesis
(paedogenesis), the reproduction in a neotenized state.[7]
Neoteny is one of three dimensions of heterochrony,
or the change in timing of developmental events: acceleration (faster) vs.
neoteny (slower), hypermorphosis (further) vs. progenesis (not as far), and
predisplacement (begins earlier) vs. postdisplacement (begins later).[8]
The word neoteny is borrowed from
the German Neotenie, the
latter constructed from the Greek
νέος (neos, "young") and τείνειν (teínein, "to
extend"). The adjective form of the word
is either "neotenic" or "neotenous".[9]
For the opposite of "neotenic", different authorities use either
"gerontomorphic"[10]
or "peramorphic".[11]
http://en.wikipedia.org/wiki/Neoteny
|
تولید مثل
Reproduction :
تولید مثل از طریق
دو جنسی با انجام عمل لحاق یا ترکیب گامت نر (اسپرماتوزوئید ) و گامت ماده(اوول)
صورت می گیرد. گاهی تولید مثل به طریق بکرزائی ( Parthenogenesis ) و بدون دخالت گامت
نر انجام می شود و جنین در داخل تخم های تلقیح نشده رشد می کند . بکرزائی به دو
صورت اختیاری (Facultative p.) مثل زنبور عسل و یا اجباری Obligatory P. مثل بعضی از زنبورها
و شپشک ها صورت می گیرد . بعلاوه تولید مثل ممکن است به طرق زیر نیز صورت می
گیرد:
۱ پدوژنز paedogenesis که در واقع یک نوع بکرزائی
پیشرس است چنانچه در پشه Miastor metraloas لاروهای ماده حاوی تخمدانهای
رشد یافته ای بوده و سلولهای اووسیت آنها بدون تلقیح رشد می نماید و تبدیل به
لاروهای ماده می شوندکه از بافتهای لارو مادر تغذیه می نمایند و تولید تخمهای
دیگر می کنند. این تخم ها مجددا لاروهای زاینده ، ایجاد می نمایند. به این طریق
در نسل های متوالی ، به طرق بکرزائی پیشرس و بدون اینکه تبدیل به حشره کامل
بشوند تولید مثل می کنند. گاهی همین حشرات تحت تاثیر درجه حرارت رطوبت، غذا و
عوامل دیگر تبدیل به شفیره و سپس حشره کامل می گردند و حشره ماده پس از جفتگیری
تخمریزی می نماید .
۲ نئوتنی
Neoteny تولید
مثل پیشرس است و در موریانه ها در تحت شرایط خاصی مشاهده می شود . چنانچه ملکه
موسس یک کلنی ناگهان از بین برود ، در بعضی از پوره ها دستگاه تناسلی بسرعت رشد
کرده و بدون اینک خصوصیات ظاهری حشره کامل را پیدا کنند ، وظیفه تکثیر و تولید
مثل را به عهده می گیرند.
۳ چند جنینی Polyembryony این حالت در بعضی از
زنبورهای Encyrtus مشاهده می شود . زنبور ماده فقط یک تخم در بدن میزبان
قرار می دهدولی از رشد تخم چندین جنین در بدن میزبان به وجود می آید .مانند
Ageniaspis fusicolis که پارازیت لیسه سیب است.
۴ هرمافرودیسم Hermaphrodism این طریق تولید مثل ، در حشرات
، بندرت دیده می شود ولی مواردی از آن در گونه ای از بهاره ها
Perla marginata مگس Termitostroma sp. و شپشک استرالیائی مشاهده می شود. Perla marginata گرچه افراد نر و
ماده وجود دارد ولی در افراد نر اندامهائی شبیه تخمدان حشرات ماده مشاهده می شود
که در آنها سلولهای اولیه تخم نیز وجود دارد. اینسلول ها مراحل ابتدائی تقسیم را
نیز طی می کنند ولی هیچ وقت کامل نمی شود و در نتیجه حشره نر تنها قادر به تولید
اسپرماتوزوئید می باشد.
در شپشک استرالیائی
Iceria purchasi حشرات ماده دارای تخمدانهائی هستند که در عین حال وظیفه گونادهای
افراد نر را هم بر عهده دارند. بدین ترتیب که در قسمتهای مرکز آن اسپرماتوزوئید
تولید می شود و در ناحیه خارجی آن سلول تخم Ovule بوجود می آید. در
مراحل بعدی اوول و اسپرماتوزوئید در داخل مجرای تخم Oviduct با هم ترکیب شده تخم
حشره را بوجود می آورند که به صورت مجتمع در داخل کیسه های سفید رنگ در انتهای
بدن چسبیده اند. در این گونه ، اگر سلولهای تخم تلقیح نشود ، از تخمهای حاصل
افراد نر بوجود میاید که هاپلوئید هستند و ظاهراً بدون کاهش کروموزومی میتوانند
تولید اسپرماتوزوئید بنمایند. قاعدتاً این حشرات اگر با افراد ماده جفتگیری کنند
می توانند سلول اوول را تلقیح کنند ولی عملا شپشکهای نر بندرت مشاهده می گردند و
تولید مثل عمدتا به طریق هرمافرودیک صورت می گیرد.
http://www.aftabir.com/articles/view/science_education/agriculture_fishery/c3c1148819435_entomology_p7.php/%D8%AD%D8%B4%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%83%D8%B4%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%B2%DB%8C
***
▪ Neoteny : در دنیای جانوری معمول است که
نمونه پس از تولد وارد فاز لاروی یا جنینی شود . هم فاز جنینی و هم فاز لاروی
دارای خصوصیات ویژه ی خود هستند ، این خصوصیات با افزایش سن بتدریج تغییر می کند
و ویژگی های جدید جایگزین می شود . اما در مواردی این قاعده رعایت نمی شود یعنی
نمونه علیرغم افزایش سن همه یا برخی از صفات لاروی را در خودش حفظ می کند، در
این حالت با پدیده نئوتنی مواجه هستیم که به معنی ابقای خصوصیت لاروی است در
حالی که نمونه از نظر سنی به مرحله بلوغ یا دگردیسی رسیده است.
http://vista.ir/article/311917
http://psyedu.ut.ac.ir/acstaff/Rostami/Book/B6.pdf
***
عقرب ها به طور کل،از دوران نوزادی تا رسیدن به سن بلوغ که حدود 3
سال
طول می کشد، 8 تا 10 بار پپ پوست اندازی می کنند.
|
در مرحله ی بلوغ،عمل این
هورمون تحت تأثیر هورمون مخالف متوقف می شود.مرحله ی بلوغ درماده با رشد کامل و
آمادگی جانور برای جفت گیری و در نربا پیدایش اندام پاراکسیال آغاز می شود.ظهور
و ویژگی های بلوغ درمرحله ی لاروی (نئوتنی)درعقرب ها نادر است.
http://gol1340.blogfa.com/
***
What mechanisms control neoteny and regulate induced metamorphosis in
urodeles?
Rosenkilde
P1, Ussing
AP.
- 1August
Krogh Institute, Zoophysiological Laboratory, University of Copenhagen,
Denmark. PROSENKILD@AKI.KU.DK
Abstract
The Mexican axolotl, like a number of other
urodele species, is an obligatory neotene, completing its full life cycle
without metamorphosis. Metamorphosis can be induced with thyroid hormone,
thyroid stimulating hormone, or stimulation of hypothalamic neurons. Thus,
neoteny represents a deviation from the standard course of amphibian
ontogeny, affecting the thyroid axis at one or more levels. Analysis of the
thyroid axis at strategic ontogenic stages and after completed neotenic
development suggests that there are a number of deviations, and that the
deviations may be temporal and/or quantitative in nature. A surge of
thyroxine secretion occurs early in larval life but does not lead to
metamorphosis, apparently because the enzyme which deiodinates thyroxine to
the active form, triiodothyronine, is not yet present. Later in ontogeny,
activity in the thyroid axis is low. Hormone treatment can reactivate the
thyroid axis at all levels, but some singularities remain. Inhibition at
central nervous or peripheral levels may be involved in axolotl neoteny.
http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/8877439
|
17
|
Nomen
dubium
نامگذاری غیرقطعی یک گونه درزمانی که شواهددردسترس برای تشخیص گونه جانورشناسی آن ناقص است
|
nomen
du·bi·um
noun \-ˈdü-bē-əm,
-ˈdyü-\
plural nomina du·bia \-bē-ə\
Definition
of NOMEN DUBIUM
: a taxonomic name that cannot be assigned with
certainty to any taxonomic group because the description is insufficient for
identification and the original specimens no longer exist
Origin
of NOMEN DUBIUM
New Latin, doubtful name
First Known Use: 1937
http://www.merriam-webster.com/dictionary/nomen%20dubium
***
Nomen dubium
From Wikipedia, the free encyclopedia
Jump to: navigation,
search
In zoological nomenclature,
a nomen dubium (Latin for "doubtful
name", plural nomina dubia) is a scientific name that is
of unknown or doubtful application.
In botanical
nomenclature the phrase nomen dubium has no status,
although it is informally used for names whose application has become
confusing. In this regard however, its synonym nomen ambiguum
is of more frequent use. In botany, such names may be proposed for rejection.
In case of a nomen dubium it may be
impossible to determine whether a specimen belongs to that group or not. This
may happen if the original type series (i. e. holotype,
isotypes, syntypes,
and paratypes)
is lost or destroyed. The zoological and botanical codes allow for a new type
specimen, or neotype,
to be chosen in this case.
A name may also be considered a nomen dubium
if its name-bearing type is
fragmentary or lacking important diagnostic features (this is often the case
for species known only as fossils). To preserve stability of names, the International Code of
Zoological Nomenclature allows a new type specimen, or neotype,
to be chosen for a nomen dubium in this case.
http://en.wikipedia.org/wiki/Nomen_dubium
|
جنس مشکوک (Nomen Dubium ):
اگر طبقه
بندی یک جنس(گونه) مشخص و قطعی نباشد،نام جنس(یا گونه) به صورت جنس مشکوک توصیف
می شود. جنس مشکوک، فاقد معیارهای دقیقی است که توسط کدهای بین المللی در فهرست
اسامی جانور شناسی آمده و به عنوان نام علمی رسمی و قانونی شناخته نمی شود.
اغلب
این مساله به این علت است که فسیل کافی وجود ندارد. مثلا آکانتوفولیس،آلتیس
پیناکس و تراکودون، جنسهای دایناسوری هستند که هر یک از آنها به عنوان جنس مشکوک
توصیف شده اند.
انواع
مشکوک(Nomen Nudum ):
اگر
جنس، به طور کامل توصیف نشده باشدیا فاقد گونه های خاص باشد، نام جنس به صورت
انواع مشکوک توصیف می شود.
مثلا
آرکانزاروس،کوئلوزاروس و لیخوئلزاروس،جنسهایی هستند که هر یک از آنها به عنوان
انواع مشکوک توصیف شده اند .
http://ngdir.ir/SiteLinks/Kids/html/zaminshenasi-farhang_dino_N.htm
|
|
|
|
|
|